بنازم دختری را
در این کاروان بنازم دختری را
که یاد مادرش کمر کمان کرد
با اینکه زمین خورد
هنوز نرفته از یادش سیلی خورده به قلب مادرش
به یاد نامی نامان که مدافع تو شدند
حتما در سرشان بوی فاطمه گشت
نیست جز این که غلام دربار تو رقیه جان
بوی قدم های تو دارند
مجنون یار
درباره این سایت